اندر احوالات زینب خانومی
سلام به همه دوستانم والبته دختر گلم . امشب اومدم تا مهمونی دیشب وپارک رفتن امشب رو برات توضیح بدم : اول دیشب, که بالاخره خاله نرگس بابایی و مامان جونشون رو دعوت کردیم خونمون ومنم از ساعت 8:30 صبح (فک کن من 8:30 صبح ) بیدارشدم وشروع کردم به فعالیت خونمون که تقریبا مرتب بود فقط یه جارو و گرد گیری میخواست که انجام دادم و البته برای کار دیگه ای صبح زودتر بیدار شدم آخه میخواستم ژله درست کنم وفقط سه تا بسته ژله داشتیم دو تا بلوبری ویه دونه آلبالو کلی فک کردم و دیدم که ژله آکواریوم خیلی درست کردم ونمیخوام دیگه درست کنم ژله فرفری هم که چون رنگاش خوب نمیشد درست نکردم ودست به کار ...
نویسنده :
سمیه
0:04